داستان کوتاه تیغ |ولادیمیر نابوکوف
گاهی برای انتقام، نیازی به خنجری در سینهی دشمن نیست. گاهی فقط چند کلمه کافی است تا روح یک نفر را نابود کند. این همان
گاهی برای انتقام، نیازی به خنجری در سینهی دشمن نیست. گاهی فقط چند کلمه کافی است تا روح یک نفر را نابود کند. این همان
راوی، یک کهنهسرباز جنگ است که مرگهای زیادی را دیده و دیگر چیزی نمیتواند او را شوکه کند. اما وقتی شاهد قتل یک زن معمولی
عنوان داستان: عدد سه خوششانسی میآورد نویسنده: مارجری الینگهام این داستان پلیسی با جملۀ «رونالد تروبی داشت مقدمات سومین قتلش را فراهم میکرد» آغاز میشود.
عنوان کتاب: گربهها و آدمها نویسنده: داوود قنبری عنوان داستان: گربهها و آدمها خلاصهی داستان: گربهها و آدم ماجرای ملاقات راوی( مشخص نیست زن یا
عنوان داستان : ابر بارانش گرفتهاست نویسنده: شمیم بهار خلاصهی داستان: داستان ابر بارانش گرفته است به گفتهی استاد کلانتری از مهمترین داستانهای دههی ۴۰است
داستان دربارهی مردی به نام مکس است که پس از سالها، خبر مرگ همسر سابقش، لایزا را دریافت میکند. او که زمانی عاشق لایزا بوده
سید بهتازگی به نیویورک آمده، جایی را بلد نیست و انگلیسی هم نمیداند. او با دوستش رحمت که سالهاست در نیویورک زندگی میکند، قرار ملاقات
یک شب تاریک، قصری متروک، مردی که ناخواسته در اتاقی پر از تابلوهای قدیمی سرگردان شده و تابلویی که زنده به نظر میرسد… راوی، مردی