یادداشت‌های من
یادداشت‌های من

صلح درون

می‌دانی دلبر امروز در آینه چروک‌های پیشانیم را دیدم، چقدر عمیق شده‌بودند. از دیدنشان دلم لرزید، گَردی از غم روی صورتم نشست. بغض کردم آه

ادامه مطلب »
خاطره‌نگاری

گندم برشته با طعم سم موش

همیشه موش‌ها نیستند که به غذای ما آدم‌ها ناخنک می‌زنند؛ گاهی هم ما آدم‌ها هستیم که به غذای آن‌ها ناخنک می‌زنیم. دقیقا مثل ما که

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

صدای ذهن

در خواب و بیداری نصف شب «بورخس» به سراغم می‌آید، صدایی مدام در گوشم نجوا می‌کند بورخس، بورخس. بورخس کیست و از کجا نیمه شب

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

می‌نویسم چون…

امروز مطلبی با عنوان «چرا می‌نویسیم؟ دلیل نوشتن»، در سایت استاد‌کلانتری خواندم، که با جمله‌ی زیبای شاعر بزرگ «اکتایو پاز» آغاز شده‌بود: «می‌نویسیم چون چاره‌ای

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

قطار زندگی

«قطار زندگی» زندگی شبیه قطاری تندرو است که هیچ برگشتی در کارش نیست.تولد، ایستگاه آغاز سفر ما با این قطار است. در طول مسیر قطار

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

معضلی به‌نام اعتیاد

پیاده‌روی شبانه در پارک محل خانه برایم آزار دهنده است؛ البته دلیلش تاریک بودن فضای پارک یا حاکم نبودن سکوت و آرامش صبحگاهی پارک نیست.

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

جای خالی ادب

بعد از یک پیاده روی اساسی از آزمایشگاه به نانوایی محل رسیدم. دو مرد و یک زن در صف ایستاده بودند. من که رسیدم شاگرد

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

زندگی را زندگی باید کرد

«زندگی را زندگی باید کرد» چه جمله‌ی عجیبی است. «زندگی را زندگی باید کرد». منظور از این جمله چیست؟ از دیروز که میان تراوشات مغزیم

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

اسارت در بند عادت‌ها

امروز داستان «تکنی کالرجو» اثر «هانیبال الخاص»* را خواندم، داستانی در مورد اسارت آدم‌ها در بند عادت‌ها و روزمرگی‌هاشان._جو و عمر دو کارگر کارخانه هستند

ادامه مطلب »