سید بهتازگی به نیویورک آمده، جایی را بلد نیست و انگلیسی هم نمیداند. او با دوستش رحمت که سالهاست در نیویورک زندگی میکند، قرار ملاقات دارد. اما دقیقاً همان شبی که این دو قرار دارند، برق شهر قطع میشود و در دل تاریکی سرگردان میشوند.
سید در دستش یک پیت حلبی دارد که آن را میراث خود مینامد و سنگینیاش غیرعادی است. پلیسهای افبیآی که مشکوک شدهاند، سعی میکنند آن را بردارند اما موفق نمیشوند. در نهایت، سید خودش پیت را به کلانتری میبرد و پس از بازجویی، هر دو آزاد میشوند.
تحلیل داستان
داستان «برخورد نزدیک در نیویورک» رضا براهنی، روایتی چندلایه دربارهی هویت، مهاجرت و تقابل فرهنگهاست. در دل تاریکی یک شهر مدرن، سید و رحمت دو مسیر متفاوت را انتخاب کردهاند؛ یکی پایبند به فرهنگ و تمدن خود، و دیگری حلشده در سبک زندگی جدید. اما این تاریکی، استعارهای از چیزی بزرگتر است: سقوط قدرتها و فراموش شدن ریشهها.
سید نماد تعهد به هویت فرهنگی ایران است. او به گذشته، تمدن و بار تاریخی کشورش وفادار ماندهاست. پیت سنگینی که به دوش میکشد، نشاندهندهی همین بار هویتی است که نمیخواهد آن را زمین بگذارد. رحمت اما برخلاف سید، از زیر این بار شانه خالی میکند و سید را با این بار سنگین در مقابل پلیسهای افبیآی تنها میگذارد. او نماد کسانی است که برای رفاه و آسایش، از ریشههای خود جدا شدهاند و در فرهنگ جدید حل شدهاند.
پلیسهای افبیآی نیز نمایندهی قدرتهای سلطهگر جهانی هستند که میخواهند هویتهای مستقل را از بین ببرند. آنها از سید میخواهند پیت را رها کند، اما او مقاومت میکند و میگوید: «این میراث من است.»
نمادپردازی در داستان
قطع برق در نیویورک نماد هرجومرج و فروپاشی تمدنهای بزرگ است. همانطور که زمانی قدرتهای غربی کشورهایی مانند ایران را غارت کردند، اکنون خودشان نیز در تاریکی و آشوب گرفتار شدهاند.
پیت سنگین نماد فرهنگ و تمدن ایران است. سید آن را حمل میکند، زیرا کسانی که به میراثشان باور دارند، تنها کسانی هستند که میتوانند آن را حفظ کنند.
اشاره به سلیمان نبی، ناپایداری قدرتها را یادآوری میکند. هیچ تمدنی تا ابد پابرجا نیست؛ همان لحظهای که یک امپراتوری فکر میکند شکستناپذیر است، درونش شروع به فروپاشی میکند.
تضادهای داستان
تضاد بیرونی میان سید و پلیسهای افبیآی که نمایندهی سلطهگران جهانیاند.
تضاد درونی میان سید و رحمت که هویت خود را کنار گذاشته است.
تضاد نهایی میان سید و وسوسهی رها کردن پیت، یعنی تسلیم شدن در برابر غرب.
نتیجهگیری
این داستان استعارهای از تقابل فرهنگهای بومی با قدرتهای سلطهگر است. سید نمایندهی کسانی است که به هویت و ریشههای خود پایبند میمانند، درحالیکه رحمت تسلیم فرهنگ جدید شده است. براهنی در این روایت چندلایه، نشان میدهد که قدرتهای خارجی نمیتوانند فرهنگ یک کشور را نابود کنند، مگر اینکه مردم خودشان آن را فراموش کنند. سید برای نسل خودش یک پیام دارد: «هویت را باید حمل کرد، حتی اگر سنگین باشد.»