پاره‌نویسی

پاره‌نویسی

آرامش زیر سایه‌ی نوشتن

گوشی را سایلنت می‌کنم تا یک ساعت آزادانه بنویسم. نمی‌دانم از کجا شروع کنم. ذهنم خالی است. یاد حرف‌های استاد کلانتری می‌افتم: «هر چه به

ادامه مطلب »

دده قد‌م‌خیر

«گریستن ماه‌منیر، مویه‌ی مغان بود—سرودی که در بخارا، در سوگ سیاوش می‌خواندند.»* مادران و دختران ۲ (دده قدم‌خیر) با بسته شدن دفتر زندگی قدم‌خیر به

ادامه مطلب »

سال‌واژه

سال جدید مثل یک دفتر خالی است، و من می‌خواهم صفحه‌به‌صفحه‌اش را با داستان پر کنم. مثل سال قبل، «داستان» را به عنوان کلمه‌ی سال

ادامه مطلب »

بوی کودکی، طعم خاطره

نمی‌دانم شما هم تا به حال به این فکر کرده‌اید که قدیم‌ها، همه‌چیز رنگ و بوی دیگری داشت یا نه. ولی برای من قدیم‌ها، همه‌چیز

ادامه مطلب »

سال نو، اما من؟

ساعت ۲۱:۳۰. حالا حدود ۹ ساعت است که با دعای یا مقلب القلوب از سال ۱۴۰۳ خداحافظی کرده‌ام و خودم را به سرنوشت ۱۴۰۴ سپرده‌ام.

ادامه مطلب »

گاهی فقط نفس بکش…

لازم نیست همیشه در حال دویدن باشی، لازم نیست همه چیز را همین حالا حل کنی. بعضی روزها فقط باید بایستی، یک نفس عمیق بکشی

ادامه مطلب »

ترس از تغییر

اعصابم خرد است. با نزدیک شدن به ماه رمضان، انگار زمان را به قتل رسانده‌ام. ترس از هدر رفتن لحظه‌ها، تنبلی، به‌هم‌ریختگی برنامه‌ها و روتین‌هایم،

ادامه مطلب »

آهسته‌ترین اشک

داستان «آهسته‌ترین اشک» را می‌خوانم. جمله‌هایش برایم آشنا هستند. انگار از دل همین روزهایم بیرون آمده‌اند. «تمام شده بود. این یک هفته، این هفت روز،

ادامه مطلب »