آرامش زیر سایهی نوشتن
گوشی را سایلنت میکنم تا یک ساعت آزادانه بنویسم. نمیدانم از کجا شروع کنم. ذهنم خالی است. یاد حرفهای استاد کلانتری میافتم: «هر چه به
گوشی را سایلنت میکنم تا یک ساعت آزادانه بنویسم. نمیدانم از کجا شروع کنم. ذهنم خالی است. یاد حرفهای استاد کلانتری میافتم: «هر چه به
آنه، بعد از چند روز دوباره به سراغ کتاب «همه چیز در مورد نویسندگی خلاق» اثر کرول وایتلی و چارلی شولمن رفتم. یادم نمیآید قبلاً
«گریستن ماهمنیر، مویهی مغان بود—سرودی که در بخارا، در سوگ سیاوش میخواندند.»* مادران و دختران ۲ (دده قدمخیر) با بسته شدن دفتر زندگی قدمخیر به
سال جدید مثل یک دفتر خالی است، و من میخواهم صفحهبهصفحهاش را با داستان پر کنم. مثل سال قبل، «داستان» را به عنوان کلمهی سال
نمیدانم شما هم تا به حال به این فکر کردهاید که قدیمها، همهچیز رنگ و بوی دیگری داشت یا نه. ولی برای من قدیمها، همهچیز
ساعت ۲۱:۳۰. حالا حدود ۹ ساعت است که با دعای یا مقلب القلوب از سال ۱۴۰۳ خداحافظی کردهام و خودم را به سرنوشت ۱۴۰۴ سپردهام.
سلام آنه حتماً این چند روز که برایت نامه ننوشتهام، دلگیر یا نگران شدهای. امیدوارم مرا ببخشی. آنه، بعد از آخرین نامهای که برایت نوشتم،
لازم نیست همیشه در حال دویدن باشی، لازم نیست همه چیز را همین حالا حل کنی. بعضی روزها فقط باید بایستی، یک نفس عمیق بکشی
اعصابم خرد است. با نزدیک شدن به ماه رمضان، انگار زمان را به قتل رساندهام. ترس از هدر رفتن لحظهها، تنبلی، بههمریختگی برنامهها و روتینهایم،
داستان «آهستهترین اشک» را میخوانم. جملههایش برایم آشنا هستند. انگار از دل همین روزهایم بیرون آمدهاند. «تمام شده بود. این یک هفته، این هفت روز،