زندگی
پاره_نویسی

صلح درون

می‌دانی دلبر امروز در آینه چروک‌های پیشانیم را دیدم، چقدر عمیق شده‌بودند. از دیدنشان دلم لرزید، گَردی از غم روی صورتم نشست. بغض کردم آه

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

می‌نویسم چون…

امروز مطلبی با عنوان «چرا می‌نویسیم؟ دلیل نوشتن»، در سایت استاد‌کلانتری خواندم، که با جمله‌ی زیبای شاعر بزرگ «اکتایو پاز» آغاز شده‌بود: «می‌نویسیم چون چاره‌ای

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

معضلی به‌نام اعتیاد

پیاده‌روی شبانه در پارک محل خانه برایم آزار دهنده است؛ البته دلیلش تاریک بودن فضای پارک یا حاکم نبودن سکوت و آرامش صبحگاهی پارک نیست.

ادامه مطلب »
یادداشت‌های من

زندگی را زندگی باید کرد

«زندگی را زندگی باید کرد» چه جمله‌ی عجیبی است. «زندگی را زندگی باید کرد». منظور از این جمله چیست؟ از دیروز که میان تراوشات مغزیم

ادامه مطلب »

معنای زندگی

هوا بس ناجوانمردانه گرم است. یعنی جوری گرم است که کولر باد داغ را به وارد ساختمان می‌کند. البته سال‌های قبل هم در این زمان

ادامه مطلب »

تصیمی برای زندگی

– مثل تمام روز‌های اخیر خواب ماندم و حتی فرصت نوشتن صفحات‌صبحگاهی را پیدا نکردم. حس خیلی بدی دارم احساس می‌کنم از ماتریکس خارج شده‌ام

ادامه مطلب »