روزنوشت

بازگشت به زندگی

– ساعت5.30، با صدای آلارم گوشی بیدار می‌شوم. می‌خواهم کمی‌دیگر بخوابم؛ ولی تعهدم به نوشتن صفحات‌صبحگاهی من را از رختخواب جدا می‌کند. از دیروز با

ادامه مطلب »

خودآزاری فکری

– چند‌ روزی‌ست تمام برنامه‌هام قاطی شده‌است. زندگی‌ام درون یک هزارتو مخوف گرفتار شده‌است و هر‌چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم خودم را نجات دهم. گاهی با‌خودم

ادامه مطلب »

مامان به من اعتماد کن

– هنوز چشمانم میان خواب و بیداری گرفتار است، پنجره را می‌گشایم. شهر لباس عروس سفیدی از جنس برف به تن کرده‌است و برف سرمایش

ادامه مطلب »

تصیمی برای زندگی

– مثل تمام روز‌های اخیر خواب ماندم و حتی فرصت نوشتن صفحات‌صبحگاهی را پیدا نکردم. حس خیلی بدی دارم احساس می‌کنم از ماتریکس خارج شده‌ام

ادامه مطلب »

باید تهی شوم

دارم علیرضا قربانی گوش می‌دهم، چند روزی‌ست حسابی دلم آهنگ‌های راغب و قربانی را می‌خواهد. مخصوصا علیرضا قربانی را صدایش غم عجیبی دارد، غمی‌شیرین و

ادامه مطلب »

روز سوسکی

صبح امروز با سوسک شروع شد،قرار نبود با سوسک شروع شود ولی مشغول نوشتن صفحات صبحگاهی بودم که نمی‌دانم چرا ناخوداگاه نگاهم به دیوار اُپن

ادامه مطلب »