تولد دخترم
از صبح هزاربار، آهنگ تولد رضا طاهر در خانه پخش شده، و دختر با آن چرخیده، پریده، ذوق کرده و جیغ کشیده است. تا تولدش
از صبح هزاربار، آهنگ تولد رضا طاهر در خانه پخش شده، و دختر با آن چرخیده، پریده، ذوق کرده و جیغ کشیده است. تا تولدش
قطرات باران با لطافت بهاری، آلودگی را از روح و جسم شهر میشورند، و با موسیقی خود انسان را مست میکنند. گاهگاهی رعد و برق
• ساعت6.45صبح با سر و صدای همسایهها که روز عید را غنیمت شمارده و راهی گردش و تفریح میشدند از خواب بیدار شدم؛ البته
• امروز به لطف مسکن و داروهای سرماخوردگی، اندکی از درد چشم راست و سرم کاسته شدهاست. این درد از وقتیکه یادم میآید همراه من
• ساعت 6.30، بیدار شدم وحسابی از دیدن این زمان ذوق کردم، از اینکه آرام آرام دارم به روتین قبل برمیگردم احساس خوبی دارم. روزی
• امروز برای اولین بار در سال جدید، ساعت7 صبح بیدار شدم؛ البته دلیل مهم بیدار شدنم مدرسه رفتن دخترم بود. دیشب هرچه تلاش کردم
• 7.45صبح، با صدای پیامکی که یاسر برای اعلام رسیدنش ارسال کردهاست بیدار میشوم. روز موعد رسید،چند ساعت دیگر با صدای سوت قطار مشهد-کرمان بر
• نسیم خنکی بهاری که از پنجره خودش را به داخل رسانده است، بوی خوش کیک پرتقالی را با خود از آشپزخانه به پذیرایی و
به نهمین روز از سال 1403 رسیدهایم، و من برای نخستین بار به سراغ دفترچهی یادداشتم آمدهام تا به واژههای چرخان در سرم اجازه خروج
– دیروز بهطور عجیبی چیزی ننوشتم. به شدت درگیر چسباندن برچسبهای پذیرایی و بشور و بساب و… بودم. البته خودم که معتقدم اگر میخواستم، میتوانستم