در تب و تاب خاطرات
روزهایی هست که وقتی دخترم مریض میشود، باید میخکوب کنار تختش بنشینم. اجازه نمیدهد از کنارش بلند شوم یا کاری انجام دهم. امروز هم از
روزهایی هست که وقتی دخترم مریض میشود، باید میخکوب کنار تختش بنشینم. اجازه نمیدهد از کنارش بلند شوم یا کاری انجام دهم. امروز هم از
آنه عزیزم، سلام متأسفم که هفتهی گذشته برایت نامهای ننوشتم. راستش را بخواهی، این روزها همهچیز چنان در هم گره خورده که زمان را گم
برخی فکر میکنند چنگ زدن به چیزها آنها را قوی میکند، اما گاهی رها کردن قویتر است. (هرمان هسه) دیشب بالاخره دکمهی حذف اینستاگرام را
شکی ندارم که میان اینستاگرام و گره افتادن در کارهایم رابطهای مستقیم و قوی وجود دارد. کافیست پایش به زندگیام باز شود تا برنامههایم یکییکی
مدتها بود جز نوشتن صفحات صبحگاهی _ که همیشه با قلم و کاغذ انجام میدهم _ باقی نوشتههایم، حتی یادداشتبرداری از کتابها، با موبایل یا
گوشی را سایلنت میکنم تا یک ساعت آزادانه بنویسم. نمیدانم از کجا شروع کنم. ذهنم خالی است. یاد حرفهای استاد کلانتری میافتم: «هر چه به
آنه، بعد از چند روز دوباره به سراغ کتاب «همه چیز در مورد نویسندگی خلاق» اثر کرول وایتلی و چارلی شولمن رفتم. یادم نمیآید قبلاً
«گریستن ماهمنیر، مویهی مغان بود—سرودی که در بخارا، در سوگ سیاوش میخواندند.»* مادران و دختران ۲ (دده قدمخیر) با بسته شدن دفتر زندگی قدمخیر به
سال جدید مثل یک دفتر خالی است، و من میخواهم صفحهبهصفحهاش را با داستان پر کنم. مثل سال قبل، «داستان» را به عنوان کلمهی سال
نمیدانم شما هم تا به حال به این فکر کردهاید که قدیمها، همهچیز رنگ و بوی دیگری داشت یا نه. ولی برای من قدیمها، همهچیز