اعترافی بی‌پرده: دیگر نمی‌خواهمش دیگر

اعترافی بی‌پرده: دیگر نمی‌خواهمش دیگر

شکی ندارم که میان اینستاگرام و گره افتادن در کارهایم رابطه‌ای مستقیم و قوی وجود دارد. کافی‌ست پایش به زندگی‌ام باز شود تا برنامه‌هایم یکی‌یکی از کنترل خارج شوند.
با اینکه سعی می‌کنم روزها به اکسپلور سر نزنم، اما شب که به رختخواب می‌روم، ناگهان خودم را میان دریایی از ریلز و استوری می‌بینم. تا به خودم می‌آیم، شب به نیمه رسیده و من همچنان بی‌هدف در اینستاگرام پرسه می‌زنم. دیر خوابیدن، بیدار نشدن صبح‌ زود، بی‌حالی، خواب‌های وسط روز، از دست رفتن زمان، تلنبار شدن کارها، افزایش استرس… و دوباره پناه بردن به اینستاگرام برای فرار از استرس! یک چرخه‌ی معیوب بی‌پایان.
می‌خواهم اینستاگرام را تبرئه کنم و بگویم مشکل از او نیست، اما واقعیت را که نمی‌توانم انکار کنم. از وقتی اینستاگرام برگشته، همه‌چیز به‌هم ریخته؛ نوشتن، خواندن، تمرین، ورزش، حتی وقت گذراندن با دخترم. حالا او هم به‌جای بازی، ترجیح می‌دهد کنار من در اکسپلور بچرخد. این برایم دردناک است. باید اعتراف کنم: از بودنش به ستوه آمده‌ام.
شاید وقت آن رسیده که قاطعانه بگویم: عطایش را به لقایش بخشیدم
به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط