عنوان کتاب: همیشه ماندگار و دیگر داستانهایی از نویسندگانی مختلف
نویسنده: جودیث بی.گلد
مترجم: ماندانا قهرمانلو
عنوان داستان: پشت در
خلاصهی داستان:
داستان «پشت در» اثر کتی فیشر_براوان است. داستان جک مرد 74ساله و به شدت منظمی است که تا بهحال کاری را بدون برنامه انجام ندادهاست. ولی حالا در این سن سهسال بعداز مرگ همسرش بدون اینکه از قبل برنامهریزی کرده باشد خودش را در خانهویلایی شان میبیند که در این سهسال عمدا آنجا نرفتهاست.
تکتک اشیاء و عکسهای خانه خاطرات گذشته را برایش تداعی میکند و باعث میشود او غم سنگینی را احساس کند.
جک در این مدت مدام رؤیای همسرش فمینی را میبیند که از او میخواهد، در را باز کند و پیش او برود. ولی جک از رفتن ناتوان است و فمینی به او میگوید: هر زمانی که آمادگیش را داشتهباشی می توانی بیایی. و در پایان جک در حالت رویا با فمینی همراه میشود روی نیمکت قدیمیشان مینشینند و در حالیکه غرق در شادی هستند فمینی میگوید اگر میخواهی اینجا بمانی باید در ببندی و جک در را میبندد و تا ابد در کنار فمینی آرام میگیرد.
دیدگاه من
داستان به نظر من از نوع عاشقانه و درونگراست، داستان معمولی،آدمهای معمولی. داستان کشش و جذبه خوبی داشت و مخاطب را با خود همراه میکرد.
در تمام داستان، توصیفات بسیار زیبا و دلنشینی به کار برده شده بود که به جذابیت متن میافزود مخصوصا ابتدای داستان که جک تازه وارد ساختمان شدهبود و راوی منظره غروب، خانه و دریاچه را توصیف میکرد.
داستان، داستان مرگ و دلتنگی است، داستان عاشقهایی که با مرگ از هم جدا میشوند، داستان رؤیاهایی که معمولا بعداز مرگ عزیزان به سراغ ما میآید و 90درصد مواقع عزیز ازدست رفتهمان را در باغی بزرگ و زیبا میبینیم که ما قادر به ورود به آن نیستیم. آن دری که در داستان از آن صبحت به میان آمد به نظرم در میان جهان زندگان و مردگان است، که مانع ورود زندگان به آن جهان میشود. همانجور که در داستان هم آمدهاست تا لحظهای که مرگ به سراغ جک نیامد نتوانست از در عبور کند و وقتی تصمیم به ماندن گرفت، فمینی از او خواست در را ببندد.
در کل داستان به نظر من جذاب بود و حس خوبی به آدم دست میداد. کلا این مدل داستانهایی که نثر ساده و روان دارند ودقیقا شبیه زندگی خود آدم هستند را دوست دارم.
آخرین نظرات: