برخی فکر میکنند چنگ زدن به چیزها آنها را قوی میکند، اما گاهی رها کردن قویتر است. (هرمان هسه)
دیشب بالاخره دکمهی حذف اینستاگرام را زدم. نمیدانم برای چندمینبار، اما اینبار با آگاهی بیشتر و تصمیمی از جنس رهایی. امروز، اولین روز بدون اینستاگرام بود. بیاکسپلور، بینوتیفیکیشن، بیحس جاماندن از جهان.
عجیب بود. نه آنقدر آرام که بگویم همهچیز خوب است، نه آنقدر سخت که دلم برایش تنگ شود. اما ذهنم کمتر پخشوپلا بود. وقتهایی که بیهوا سراغ گوشی میرفتم، یادم میآمد که دیگر آنجا خبری نیست. و همین کافی بود برای برگشتن به لحظه، به زندگی واقعی. انگار همین یک تغییر، مثل زدن دکمهی ریست بود برای خودم، برای روزم.
راستش را بخواهید، نمیدانم چند روز، چند هفته یا چند ماه دیگر چه تصمیمی خواهم گرفت. شاید دوباره برگردم؛ شاید آگاهانه، شاید از روی هوس. شاید باز بمانم، شاید باز دل بکنم. نمیدانم. فقط میدانم دیشب، اولین قدم را برداشتم.
پینوشت: امروز سری به سایتم زدم و متوجه شدم دقیقا از روزی که باز سر و کلهی اینستاگرام پیدا شده، سایت بینوا به حال خودش رها شدهاست. باید در اولین فرصت از دلش در بیاورم.