تخریب

تخریب

  • دیشب چنان گرفتار اهریمن اینستاگرام شدم که باوجود خسستگی مفرط تا ساعت 12 شب با چشمانی وق زده به صفحه موبایلم خیره ماندم. حاصل این اسارت، خوابیدن تا ساعت 7.30 صبح بود. البته تا به خودم بیایم و بتوانم از رختخواب دل بکنم ساعت 8 شده بود.
  • حوصله نوشتن صفحات‌صبحگاهی را نداشتم؛ یعنی اساسا حوصله هیچ کاری را نداشتم کمی در اینستاگرام چرخیدم، اعصابم بهم ریخت، حالم از این همه اهمال‌کاری و از خودم بهم خورد. در یک حرکت انتحاری از جا بلند شدم. شیر نداشتیم مجبور شدم کافی میکس بخورم و چون حوصله نداشتم صبر کنم تا آب جوش بیاید با آب ولرم درست کردم(به شدت مزه‌اش افتضاح شد).
  • تمام داستان‌ها را پرینت گرفتم و حالا به راحتی می‌توانم آن‌ها را نوش جان کنم. داستان«کاری از تولسوی» را شروع می‌کنم. داستان جالبی است حکایت عشق دو نفر که هیچ شباهت رفتاری و فکری ندارند. در ذهنم عشق محمد و آن دختر نقش می‌بندد ، دلم می‌خواهد در موردش بنویسم داستان یک عشق که به مرگ ختم می شود. حتی برخی از دیالوگ‌ها و توصیفات این داستان را هم برایش انتخاب کرده‌ام.
  • بعد‌از دوماه تاخیر در برچسب زدن آشپزخانه امروز تصمیم داریم به سراغش برویم. زیر پنجره به طور عجیبی نم‌زده است و گچ و خاک شبیه پودر شده‌است،کندن برچسب همان و فرو‌ریختن گچ‌ها همان. آشپزخانه تبدیل به ویرانه شده و باید چند روزی در همین وضعیت بماند تا خشک شود، و بتوان آن را تعمییر کرد. سعی می‌کنم خونسرد باشم ولی سخت است از ضربان قلبی که بالا رفته‌است می‌شود فهمید بدنم بهم ریخته است. چاره‌ای نیست باید صبر کرد.
به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط