خودآزاری فکری

– چند‌ روزی‌ست تمام برنامه‌هام قاطی شده‌است. زندگی‌ام درون یک هزارتو مخوف گرفتار شده‌است و هر‌چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم خودم را نجات دهم. گاهی با‌خودم فکر می‌کنم اصلا من برای نجات خودم کاری انجام داده‌ام؟ برای خوب کردن حال خودم چه کاری انجام داده‌ام؟ چرا جدیدا برنامه‌ریزی نمی‌کنم؟ چرا خودم و زندگیم را رها کرده‌ام؟ آیا حق دارم فقط و فقط بخاطر این‌که اوضاع خانه بهم ریخته‌است خودم را رها کنم؟ مطمئنا نه. به قول نیچه من اگر برای زندگیم چرایی محکمی‌داشتم، در هر شرایطی چگونگی دست‌یابی به آن را پیدا می‌کردم؛ ولی چرا من این‌کار را انجام نمی‌دهم، یعنی واقعا در زندگی من هیچ چرایی وجود ندارد؟ چه چرایی محکم‌تر از «حال‌خوب». محکم‌تر از انجام کار‌هایی که حالم را خوب می‌کند.
– گاهی با خودم فکر می‌کنم من دچار بیماری «خودآزاری فکری» هستم یعنی به عمد کارهایی را انجام می‌دهم که باعث آزار روح و روانم می‌شود‌. مثلا می‌دانم دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن، وقت‌گذارنی بیهوده و طولانی مدت در اینستاگرام، برنامه‌ریزی نکردن، رعایت نکردن رژیم و… چقدر روح و روانم را آزار می‌هد و باعث خودخوری می‌شود ولی باز هم انجام می‌دهم. احساس می‌کنم به خودخوری و خود‌سرزنش‌گری اعتیاد پیدا کرده‌ام و همین موضوع سبب چنین گره‌عمیقی در زندگیم شده است‌.
– باورم نمی‌شود منی که در دوسال گذشته تحت هر شرایطی (هر بستری بودن فاطمه‌خانم در بیمارستان) صفحات‌صبحگاهی نوشته‌ام حالا بدون هیچ دلیل موجه‌ای به راحتی از زیر بار نوشتن آن شانه خالی می‌کنم. امروز با خودم عهد بستم که تحت هر شرایطی صفحات‌صبحگاهیم را بنویسم و از دیدن تاریخ یازدهم اسفند پایین آخرین نوشته‌ام شوکه شدم، باورم نمی‌شد من چهار روز متوالی صفحات‌صبحگاهی ننوشته‌‌بودم. آنقدر شوکه شدم که اشک‌هایم روان شد؛ ولی خوبی ماجرا این‌ بود که من صفحات‌صبحگاهی را داشتم تا خودم تخلیه کنم.
– امروز با خودم عهد بسته‌ام سه کار مهم را حتما انجام بدهم. البته الان ساعت ۸.۱۰ صبح است و من هنوز دقیق نمی‌دانم چه کاری را می‌خواهم انجام دهم؛ ولی می‌خواهم امروز را بدون حسرت زندگی کنم و چند درخت زیبا به جنگل زندگیم اضافه کنم.
– با توجه به این‌که بلافاصله بعد‌از آمدن یاسر شروع به چسباندن برچسب‌های اتاق خواب کردیمف تنها کار مثبت تا ظهر چسباندن برچسب، شستن لباس و البته درست کردن ناهار بود.
– دیر خوابیدن دیشب باعث شده‌است به شدت خوابم بیاد؛ ولی دختر اجازه نمی‌دهد، مجبورم کرده است از تمرین شعر‌هایش فیلم بگیرم و بعد هم با هم فیلم ببینیم.
– ساعت18 به نظرم تنها کار مفیدی که می توانم قبل از خواب انجام بدهم شستن طرف‌ها و پخت شام است.
– ساعت 21 قفل گوشیم فعال می‌شود و من را از دنیای مخرب مجازی جدا می‌کند،گوشم که قفل می‌شود روح و روانم بهم می‌ریزد، احساس تنهایی و خلاء می‌کنم، ظاهرا من به شدت به گوشی اعتیاد دارم و باید این اعتیاد را ترک کنم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط