امروز می خواستم در مورد واژه کبوتر بنویسم؛ خیلی فکر کردم در مورد کبوتر چی بنویسم، در موردش توضیح بدهم اینکه پرنده است و… یا نه یک ویژگی و استعاره برایش بنویسم. در گیر و دار همین افکار بودم که تصمیم گرفتم بدون فکر کردم انگشتانم را روی کیبورد بگذارم و بنویسم. نتیجه آن نوشته زیر شد که به نظر خودم متنی انگیزشی است.
کبوترها وقتی تازه سر از تخم در میآورند، تکه گوشت قرمز بدون پری هستند با یک نوک بزرگ و بیریخت که هیچ شباهتی به کبوتر ندارند. بدونشک اگر همان موقع خودشان را در آیینه ببینند، نه تنها از زندگی ناامید میشوند؛ حتی ممکن است دست به خودکشی بزنند. ولی چون آیینه ندارند این اتفاق نمیافتد و آنها آرامآرام رشد میکنند و از آن گوشت سرخ لخت، تبدیل به کبوتری زیبا میشوند که هرکسی را مجذوب خودش میکند.
به نظر من ما هم وقتی وارد مسیر موفقیت میشویم دقیقا شبیه همان جوجه کبوتر هستیم، تکه گوشتی سرخ و لخت. اگر همان ابتدای مسیر بخواهیم خودمان را در آیینه ارزیابی و بررسی ببینیم و با دیگران مقایسه کنیم، ناامیدی بر ما چیره میشود و مقایسه و سرزنش کردن خودمان سبب میشود نتوانیم مسیر را با موفقیت پشت سر بگذاریم و به هدفمان برسیم؛ ولی اگر چشمانمان را ببندیم و با صبر و شکیبایی در مسیر رشد و پیشرفت گام برداریم می توانیم مانند کبوتری زیبا در آسمان به پرواز در آییم و اوج بگیریم.
به اشتراک بگذارید
2 پاسخ
مثل من که از شروع میترسم چون یک تیکه گوشت سرخ و لختم
تو میتوانی