آهستهترین اشک داستان «آهستهترین اشک» را میخوانم. جملههایش برایم آشنا هستند. انگار از دل همین روزهایم بیرون آمدهاند. «تمام شده بود. این یک هفته، این هفت روز، ادامه مطلب » 9 اسفند 1403 بدون دیدگاه
قطار زندگی • دلم گرفته است. این روزها بیشتر از هر زمانی در زندگیم دلم میگیرد. 10روز از خبر گم شدن محمدحسین گذشته، ولی هنوز نتوانستهایم نبودنش ادامه مطلب » 13 اردیبهشت 1403 بدون دیدگاه
پایان زندگی دقیقا 8روز از آخرین باری که دست به قلم بردم و انگشتانم صفحهکلید لپتاپم را لمس کرد میگذرد. در این هشت روز اتفاقات تلخ و ادامه مطلب » 10 اردیبهشت 1403 بدون دیدگاه
گمشده در شهر فروردینی که همه در انتظار به پایان رسیدنش بودند، تمام شد؛ ولی نه به خوشی با یک کابوس. کابوسی که از چهارشنبه30فروردین ساعت9صبح با تماس ادامه مطلب » 2 اردیبهشت 1403 بدون دیدگاه