تمرین گفتوگونویسی
_علی باورت میشه من دیشب با ماشین بابا رانندگی کردم؟ _چرا خالی میبندی آرمین؟ امکان نداره بابات اجازه دادهباشه! _چرا باید خالی ببندم؟ _چون تو
_علی باورت میشه من دیشب با ماشین بابا رانندگی کردم؟ _چرا خالی میبندی آرمین؟ امکان نداره بابات اجازه دادهباشه! _چرا باید خالی ببندم؟ _چون تو
مدتها بود جز نوشتن صفحات صبحگاهی _ که همیشه با قلم و کاغذ انجام میدهم _ باقی نوشتههایم، حتی یادداشتبرداری از کتابها، با موبایل یا
تحلیلی بر یک داستان تلخ و تمثیلی از رابطهی ارباب و رعیت در داستان «زیر چادر خالخالی آسمان» ما به روستایی پا میگذاریم که مردمانش
چند روز است که هیچ یادداشتی ننوشتهام. چرا؟ نمیدانم. شاید چون تمام توجهام معطوف تحلیل داستانها شده و آنقدر درگیر آنها بودم که یادم رفته
عنوان داستان: عدد سه خوششانسی میآورد نویسنده: مارجری الینگهام این داستان پلیسی با جملۀ «رونالد تروبی داشت مقدمات سومین قتلش را فراهم میکرد» آغاز میشود.
عنوان کتاب: نارنج و ترنج نویسنده: فرشته مولوی عنوان داستان: نارنج و ترنج خلاصهی داستان: راوی داستان، دختری نابیناست که بعداز از دست دادن بینایی
عنوان کتاب: باغ اناری نویسنده: محمد شریفی عنوان داستان: عاشقانه خلاصهی داستان: داستان در مورد زنی به نام ننهقمر است که دربهدر دنبال دختر «سکینو»
عنوان کتاب: سفر به روشنایی نویسنده: مجید دانش آراسته عنوان داستان: رنگخانه خلاصهی داستان: راوی جوان فقیری است که در یک کارخانهی گالشسازی کار میکند.
عنوان کتاب: برکههای باد نویسنده: رضا جولایی عنوان داستان: جانور خلاصهی داستان: نویسندهای برای نوشتن آخرین رمانش به یک روستای بکر در شمال میرود که
عنوان کتاب: عشق دلیل کافی است نویسنده: عمر سیفالدین مترجم: سعیده نصیری عنوان داستان: پاشنههای بلند خلاصهی داستان: خدیجهخانم زنی ثروتمند است که در سیزده