آخرین نوشتهها
مینویسم چون…
امروز مطلبی با عنوان «چرا مینویسیم؟ دلیل نوشتن»، در سایت استادکلانتری خواندم، که با جملهی زیبای شاعر بزرگ «اکتایو پاز» آغاز شدهبود: «مینویسیم چون چارهای جز نوشتن نداریم، چون فانی هستیم. اگر از خدایان بودیم، نمینوشتیم. یکی از شیوههای انتقام گرفتن از مرگ کودکان، مقابله با فناپذیریمان یا آشتی و
داستان کوتاه جانور
عنوان کتاب: برکههای باد نویسنده: رضا جولایی عنوان داستان: جانور خلاصهی داستان: نویسندهای برای نوشتن آخرین رمانش به یک روستای بکر در شمال میرود که مردمش زیاد از شهریها خوششان نمیآید. یک شب از بیرون کلبهاش که در فاصلهای دورتر از روستاست، صداهای وحشتناک یک جانور وحشی را میشنود. فردا
داستان کوتاه پاشنههای بلند
عنوان کتاب: عشق دلیل کافی است نویسنده: عمر سیفالدین مترجم: سعیده نصیری عنوان داستان: پاشنههای بلند خلاصهی داستان: خدیجهخانم زنی ثروتمند است که در سیزده سالگی با مردی66ساله که بیمار بوده، ازدواج کرده است. او در مدت ده سال زندگی مشترک اینقدر سختی کشیده که نسبت به ازدواج فوبیا پیدا
قطار زندگی
«قطار زندگی» زندگی شبیه قطاری تندرو است که هیچ برگشتی در کارش نیست.تولد، ایستگاه آغاز سفر ما با این قطار است. در طول مسیر قطار زندگیمان دچار حوادث گوناگونی میشود؛ حتی گاهی ممکن است قطار زندگیمان وارد مسیری اشتباه شود؛ اما هرگز متوقف نمیشود و در مسیر جدید با سرعت
داستان کوتاه یک پنجره
عنوان کتاب: اَبر قورباغه و پایِ عسلی نویسنده: هاروکی موراکامی مترجم: فرناز حائری عنوان داستان: …یک پنجره… خلاصهی داستان: داستان در مورد جوانی 22ساله است که برای تأمین هزینههای تحصیلش در شرکتی به نام«جامعهی قلم» که کارش آموزش نوشتن نامههای مسحورکننده است، کار میکند. داستان از زبان این شخص
داستان کوتاه آخرین همسر من
عنوان کتاب: آخرین همسر من نویسنده: دیوید لاج مترجم: سارا وظیفهشناس عنوان داستان: آخرین همسر من خلاصهی داستان: داستان در مورد مردی خودخواه، با افکار قدیمی و مردسالارانه است. به عقیدهی او زن باید مطیع و فرمانبردار باشد و هرچه شوهرش گفت بدون چون و چرا بپذیرد. راوی داستان، اول
معضلی بهنام اعتیاد
پیادهروی شبانه در پارک محل خانه برایم آزار دهنده است؛ البته دلیلش تاریک بودن فضای پارک یا حاکم نبودن سکوت و آرامش صبحگاهی پارک نیست. آنچه در تاریکی شبهای پارک من را آزار میدهد، دیدن پسر و دخترهایی است که به بلوغ نرسیدهاند؛ اما سیگار به دهان دارند. بچههایی که
داستان کوتاه دیگر دوستت ندارم
عنوان کتاب: باغ تروتسکی نویسنده: جوزف هلر مترجم: محمدرضا فرزاد، نیما ملکمحمدی عنوان داستان: دیگر دوستت ندارم خلاصهی داستان: مردی بعداز ده ماه دوری و تحت فشار بودن_ احتمالا جنگ بوده، چون در پایان داستان میگوید یونیفرم به تن دارد._ به خانه برمیگردد. فشار روزهای دوری و دلتنگی برای مرد