آخرین نوشتهها
داستان کوتاه درس مادرم|سلام قشلاقی
پسر بچهای با غم از دست دادن پدرش روبهرو شده و نمیداند چگونه باید با این فقدان کنار بیاید. درحالیکه در اندوه فرو رفته، از مادرش میپرسد که چگونه باید این درد را تحمل کند. مادر، که خودش نیز در غم است، با آرامش پاسخی میدهد که برای همیشه در
داستان کوتاه تیغ |ولادیمیر نابوکوف
گاهی برای انتقام، نیازی به خنجری در سینهی دشمن نیست. گاهی فقط چند کلمه کافی است تا روح یک نفر را نابود کند. این همان چیزی است که ایوانوف، شخصیت اصلی داستان «تیغ»، به ما نشان میدهد… داستان دربارهی ایوانوف، افسر سابق ارتش روسیه است که پس از آوارگی، در
داستان کوتاه قتل معمولی| کارل چاپک
راوی، یک کهنهسرباز جنگ است که مرگهای زیادی را دیده و دیگر چیزی نمیتواند او را شوکه کند. اما وقتی شاهد قتل یک زن معمولی در یک مغازه میشود، برای اولین بار احساس متفاوتی پیدا میکند. او متوجه میشود که بین مرگهای جنگی و قتل یک انسان بیگناه در صلح
چگونه داستان کوتاه بخوانیم و بنویسیم؟
✍ چرا این مقاله را خلاصه کردم؟ من قصد دارم بهطور جدی روی داستان کوتاه تمرکز کنم. برای این کار، باید هم داستانها را بهتر بخوانم و تحلیل کنم و هم بهتر بنویسم. این مقاله دقیقاً همان مواردی را پوشش میدهد که یک نویسندهی داستان کوتاه باید بداند. پس
داستان کوتاه عدد سه خوششانسی میآورد
عنوان داستان: عدد سه خوششانسی میآورد نویسنده: مارجری الینگهام این داستان پلیسی با جملۀ «رونالد تروبی داشت مقدمات سومین قتلش را فراهم میکرد» آغاز میشود. این شروع خواننده را ناخواسته تا پایان داستان با خود همراه میکند. رونالد کیست؟ چرا دو نفر را به قتل رسانده است؟ و دلیلش برای
کدام فرهنگنامه را انتخاب کنیم؟
برای بسیاری از ما پیش آمده که هنگام مطالعه یا نوشتن به معنای واژهای نیاز داشته باشیم. من هم بارها برای پیدا کردن معنای واژهها به فرهنگنامهها مراجعه کردهام. اما این بار، بهخاطر تمرین استاد کلانتری که خواسته بود سه واژه را در سه فرهنگنامهی عمید، معین و دهخدا مقایسه
سرگذشت تلخ
از صبح مدام دست به دست میشدم، از ماشینی به ماشین دیگر، انگار چیزی نبودم جز یک بار بیارزش. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که روی زمین سرد افتادم. کسی من و دوستانم را در سبد انداخت و با وانتی قراضه که صدایش گوش فلک را کر میکرد، به مغازهای
فوبیا
فوبیا چیست؟ فوبیا ترس است، ترس از چیزی که شاید از نظر دیگران اصلا ترس نداشتهباشد و ترست از نظر آنها خندهدار باشد. تو میترسی، حتی اگر مطمئن باشی که عامل ترس هیچ خطری برای تو ندارد؛باز هم میترسی. بارها و بارها با خودت حرف میزنی، خودت را سرزنش میکنی