آخرین نوشته‌ها

جای زخم خوب می‌شود، جای حرف هرگز

جای زخم خوب می‌شود، جای حرف هرگز چند روزی است هرچه میان روزنوشت‌هایم سیاحت می‌کنم، مطلب دندان‌گیری برای انتشار در کانالم نمی‌یابم. نوشته‌ زیاد است؛ ولی من در زندان کمال‌گرایی ذهنم اسیرم. زندان‌بانم مرا به زنجیر کشیده‎‌است و اجازه نمی‎دهد از اندوخته‌هایم چیزی به بیرون درز کند. خالق این زندان

ادامه مطلب »

داستان کوتاه گربه‌ها و آدم‌ها

عنوان کتاب: گربه‌ها و آدم‌ها نویسنده: داوود قنبری عنوان داستان: گربه‌ها و آدم‌ها خلاصه‌ی داستان: گربه‌ها و آدم ماجرای ملاقات راوی( مشخص نیست زن یا مرد) با یک گربه‌ی سخن‌گو در یک حیاط یک کافه در یک عصر پاییزی است. گربه‌ای که تقاضای ملیک‌شیک می‌کند و مرد برای او می‌خرد.

ادامه مطلب »

داستان کوتاه ابر بارانش گرفته‌است

عنوان داستان : ابر بارانش گرفته‌‌است نویسنده: شمیم بهار خلاصه‌ی داستان: داستان ابر بارانش گرفته است به گفته‌ی استاد کلانتری از مهمترین داستان‌های دهه‌ی ۴۰است و عنوانش برگرفته از شعری از نیما یوشیج است. به شیوه‌ نامه‌نگاری  نوشته شده‌است. راوی که منوچهر نام دارد روزنامه‌نگار بخش حوادث است و ظاهرا

ادامه مطلب »

روزی که سرگیجه به دیدارم آمد

پنج‌شنبه حول‌وحوش ساعت ۱۲ظهر بود که مهمان‌‌ناخوانده‌ای به نام «سرگیجه» روی سرم آوار شد. حضورش چنان سهمگین و ناگهانی بود که ترس را با تک‌تک سلول‌های بدنم حس کردم. درازکش بودم که به سراغم آمد. خانه به‌طور شگفت‌انگیزی دور سرم می‌چرخید، احساس می‌کردم هر لحظه ممکن است به بیرون از

ادامه مطلب »

داستان کوتاه نارنج و ترنج

عنوان کتاب: نارنج و ترنج نویسنده: فرشته مولوی عنوان داستان: نارنج و ترنج خلاصه‌ی داستان: راوی داستان، دختری نابیناست که بعداز از دست دادن بینایی خودش دچار افسردگی و ناامیدی شده‌است. از زندگی، ترس‌ها و افکار خودش بعد از گم کردن بینایی‌اش می‌گوید که آدم اصلا نمی‌فهمد کی خواب است

ادامه مطلب »

صلح درون

می‌دانی دلبر امروز در آینه چروک‌های پیشانیم را دیدم، چقدر عمیق شده‌بودند. از دیدنشان دلم لرزید، گَردی از غم روی صورتم نشست. بغض کردم آه کشیدم؛ نه برای بودنشان؛ نه اصلا. دلم برای زمان سپری شده، لرزید. زمانی‌که طی شده تا این شیارها فرصت کافی برای عمیق شدن داشته‌باشند. من

ادامه مطلب »

داستان کوتاه عاشقانه

عنوان کتاب: باغ اناری نویسنده: محمد شریفی عنوان داستان: عاشقانه خلاصه‌ی داستان: داستان در مورد زنی به نام ننه‌قمر است که در‌به‌در دنبال دختر «سکینو» است که به اجبار عروسش کند. خواستگار یک مرد یک چشم است که ننه‌قمر اصلا او را نمی‌شناسد و البته سه خر دارد، و چیز

ادامه مطلب »

داستان کوتاه رنگ‌خانه

عنوان کتاب: سفر به روشنایی نویسنده: مجید دانش آراسته عنوان داستان: رنگ‌خانه خلاصه‌ی داستان: راوی جوان فقیری است که در یک کارخانه‌ی گالش‌سازی کار می‌کند. قبلا تجربه‌ی یک شکست عشقی را داشته و حالا می‌خواهد با بودن با پری که او هم کارگر کارخانه است او را فراموش کند. برخلاف

ادامه مطلب »