تمرین داستان‌نویسی

تمرین داستان‌نویسی

تمرین گفت‌وگونویسی

_علی باورت می‌شه من دیشب با ماشین بابا رانندگی کردم؟ _چرا خالی می‌بندی آرمین؟ امکان نداره بابات اجازه داده‌باشه! _چرا باید خالی ببندم؟ _چون تو

ادامه مطلب »

گم شده در زمان

از خواب بیدار می‌شوی، ساعت ۸:۳۰ است. خواب مانده‌ای. خودت را سرزنش می‌کنی. لعنت می‌فرستی. اما فایده ندارد. زمان به عقب برنمی‌گردد، فقط با شتاب

ادامه مطلب »

سرگذشت تلخ

از صبح مدام دست به دست می‌شدم، از ماشینی به ماشین دیگر، انگار چیزی نبودم جز یک بار بی‌ارزش. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که

ادامه مطلب »
تمرین داستان‌نویسی

عزیزه

پله‌های سفید ساختمان شبیه مار خودشان را از طبقه چهارم به همکف رسانده، و در سفیدی سرامیک کف ناپدید شدند. زن میانسال سطل آب و

ادامه مطلب »
تمرین داستان‌نویسی

لرزه جنون

صدای زوزه سگ ولگرد، خودش را روی اعصاب نداشته‌اش ریخت. در میان ناله‌های دردناک همسرش تاریکی اتاق را بارها زیر پا گذاشت. اما پایانی نداشت؛

ادامه مطلب »