من وحیده ماهانی هستم. در یک شب برفی، میان بدوبدوهای نزدیک عید و خانهتکانی ایرانیها، در زایشگاه ماهان، چشمهایم را به روی جهانی ناشناخته گشودم.
از کودکی نوشتن را دوست داشتم؛ ولی نمی نوشتم. حوصله کتاب خواندن هم نداشتم یعنی من هم مثل بقیه ایرانی ها سرانه مطالعه ام به شدت پایین بود.
زندگی من به دوبخش قبلاز 1400و بعداز آن تقسیم میشود.
دقیقا بهمن 1400بود که دریک تغییر ناگهانی تصمیم گرفتم کتاب بخوانم. اولین کتابی که رسما بعد از آغاز دوره جدید زندگیم خواندم «باشگاه پنج صبحیها» بود.
قدم بعدی در زندگی جدید، نوشتن بود. فوریوفوتی و بدون تحقیق در یک دوره داستان نویسی ثبتنام کردم و قدم به دنیای نوشتن گذاشتم.
بعداز آن چند دوره بیثمر دیگرهم شرکت کردم که بینتیجه بود، تا اینکه به استاد کلانتری رسیدم وماندم، نوشتم، رشد کردم، و رسما مسیر تغییر زندگیم آغاز شد.