داستان در مورد طلبهای جوان است که در پی فراگیری مغنی برای معمّم شدن است و چون شیوهی سنتی حوزه با تغییر کتابها تغییر کردهاست، او درس را از شخصی به نام قاسم که استاد است، خارج از حوزه و در حرم حضرت معصومه فرا میگیرد.
داستان با توصیف یک صبح برفی و سرد آغاز میشود و راوی که اولشخص و طلبه است، با توصیف و استعارههای زیبا گامبهگام خودش، هدفش، مسیرش و استادش را به ما نشان میدهد.
لحن و بیان داستان به گونهای است که خواننده تمایل دارد برای درک و لذت بردن از این استعارههای زیبا و قوی، چند بار آن را بخواند.
در داستان دو شخصیت اصلی داریم: راوی که طلبهای جوان است و هنوز معمم نشده، و قاسم که دوست، استاد و مرشد اوست. یک شخصیت فرعی امام جماعت هم حضور دارد که سحرخیزتر از راوی است و حکم ساعت زنگدار را برای او دارد.
شخصیتها به طور مستقیم معرفی نشدهاند، بلکه در طول داستان و با توصیفها و استعارهها به خواننده شناسانده شدهاند.
کربلاییلو هر ویژگی قاسم را با چنان استعارهای قوی معرفی کردهاست که خواننده میتواند او را چه از نظر ظاهری، چه اخلاقی و رفتاری، کاملاً بشناسد.
رابطهی راوی با قاسم، گاهی به دوستی پهلو میزند، گاهی استاد و شاگردی؛ اما با توجه به متن، رابطهی آنها بیش از همه، شبیه مرشد و مرید است. راوی به دنبال آب کردن برف و سرمای درونش با استفاده از گرمای حضور مرشد است.
داستان روایتی از یک صبح سرد در حوزهی علمیه است. روایت از معصومیه آغاز میشود و در حرم حضرت معصومه، پایگاه معنویت، با آمدن قاسم که مرشد است، تمام میشود.
نویسنده با بهرهگیری از تشبیه و استعاره بهخوبی توانسته زمان، مکان و ویژگی شخصیتها را بیان کند. در این داستان معرفی مستقیم نمیبینیم، بلکه تمام اطلاعات از طریق روایت، توصیف و استعاره به مخاطب منتقل میشود.
برای مثال، در توصیف قاسم میگوید:
«سید هم است و قهر سادات را دارد که در چنگ ابروهاش نشسته.»
اینجا نویسنده مستقیماً نمیگوید که قاسم جدی یا مغرور است، بلکه با استفاده از استعارهی چنگ ابروها، این حس را به شکلی بصری و تأثیرگذار منتقل میکند.
داستان با توصیف صحن برفی حوزه و آماده شدن راوی برای رفتن به حرم آغاز میشود. راوی آرامآرام خودش، استادش و فضا را توصیف میکند. روایت با آمدن استاد پایان مییابد. ریتم داستان یکنواخت است و نقطهی اوجی ندارد.
با بررسی داستان، میتوان دو نوع تضاد را در آن یافت:
- تضاد میان سنت و تغییر:
حوزهی علمیهای که کتابهای درسیاش تغییر کرده، اما راوی همچنان به شیوهی سنتی در حال یادگیری است.
- تضاد میان راوی و قاسم:
راوی هنوز در مسیر یادگیری است، درحالیکه قاسم به دانش و جایگاه خاصی رسیده و رفتارش نشاندهندهی نوعی تکامل است.
- تضاد میان گرما و سرما:
فضای داستان کاملاً سرد و برفی است، اما حضور قاسم نوعی گرما و حرارت را القا میکند.
نویسنده با لحن آهنگین و شاعرانه، شخصیتها را بدون هیچ توضیح اضافهای به خواننده معرفی میکند. توصیفات و استعارههای بهکاررفته، نهتنها تصاویر را ملموس میکنند، بلکه حال و هوای معنوی و آرامش داستان را نیز برجسته میسازند.
نتیجهگیری:
«برفگینه» با توصیفات شاعرانه، استعارههای عمیق و زبانی آهنگین، تصویری زنده از حوزهی علمیه، شخصیتهای آن و فضای معنوی حاکم بر آن ارائه میدهد. نویسنده بدون توضیحات اضافی، از طریق روایت و توصیف، اطلاعات را منتقل میکند. این داستان بیش از اینکه به یک روایت پرحادثه تکیه کند، بر فضا، حس و لحن تأکید دارد و آن را به نمونهای برجسته از نثر ادبی و توصیفی تبدیل میکند.