عنوان داستان : ابر بارانش گرفتهاست
نویسنده: شمیم بهار
خلاصهی داستان:
داستان ابر بارانش گرفته است به گفتهی استاد کلانتری از مهمترین داستانهای دههی ۴۰است و عنوانش برگرفته از شعری از نیما یوشیج است. به شیوه نامهنگاری نوشته شدهاست. راوی که منوچهر نام دارد روزنامهنگار بخش حوادث است و ظاهرا هیچ آشنایی با ادبیات ایرانی و خارجی ندارد. یعنی اصلا برایش مهم نبوده که بخواهد به آن اهمیت دهد. جملات پشتسر هم و بدون علائم نگارشی نوشته شدهاند که به نظرم نشان از ذهن آشفته و پریشان راوی است. راوی خودش هم نمیداند چه میخواهد، چه میخواهد بگوید فقط میداند که باید بنویسد. نویسنده به نظر میآید دچار عذاب وجدان شدهاست یا بخاطر اینکه نتوانسته عشقش را به گیتی بیان کند و از او خواستگاری کند یا از اینکه عاشق گیتی که به نوعی او را نامزد دوستش میداند دچار عذابوجدان شدهاست. در ابتدای نامه تلاش میکند احساسش به گیتی را به هر نوعی که شده سانسور کند ولی در پایان به این عشق اعتراف میکند.
جالب است نویسنده هم مانند استاد کلانتری واو ناخوانا را به کار نبردهاست و کلمات را همانگونه که خوانده میشوند نوشتهاست. مدلی که من دوست ندارم شاید چون من زیادی به قوانین پایبندم به قوانین که نمیشود گفت به عادتهایم پایبندم در بند عادتم و حاضر به رهایی نیستم.
آخرین نظرات: