سنجه(sanje)
با «سنجه» اولینبار در یادداشت مریم عبدالهی برخوردکردم، حسابی به دلم نشست و مرا به دنبال خودش به واژهیاب و واژهدان کشاند و معنایی آن در فرهنگهای مختلف بررسی کردم، در ادامه کمی از «سنجه» خواهمنوشت.
سنجه. (از: سنج ، سنجیدن + هَ ، پسوند نسبت و آلت ) در لغت به معنای «سنگی که با آن چیزی را وزن کنند؛ سنگ ترازو.» و معادل فارسی کلمهی معیار است.
در فرهنگ اسمها از آن به عنوان نامی پسرانه و نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی یاد شدهاست.
سنجه برحسب روایت شاهنامه از دیوان سرزمین مازندران بوده است که بدست رستم کشته شده است :
نه ارژنگ ماندم نه دیو سفید
نه سنجه نه پولاد غندی نه بید.
فردوسی .
دانشنامهی آزاد فارسی:
سَنجِه (meter)
هر نوع اسباب برای سنجش و اندازه گیری. غالباً این واژه در ترکیب به کار می رود تا نوع خاص سنجه را مشخص کند، مثلاً آمپرسنج، ولت سنج، جریان سنج یا قدم سنج (گام شمار).
سنجه (اسطوره). سَنجِه (اسطوره)
(یا: فَتجه؛ فَنج ) در شاهنامۀ فردوسی، از دیوان مازندران . چون شاه مازندران از آمدن سپاه ایران آگاهی یافت ، سنجه را فراخواند و او را نزد دیو سپید فرستاد تا با ایرانیان پیکار کند. سنجه نگهبان چاهی بود که کاووس و یارانش را در آن در بند کشیده بودند؛ اما رستم پس از رهانیدن کاووس از بند، سنجه و بسیاری از دیوان را کشت .
فرهنگ جغرافیائی ایران:
سنجه. [ س َ ج َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان چهریق بخش شاهپور شهرستان خوی. 124 تن سکنه دارد.
فرهنگ برهان:
سنجه. [ س َ ج َ ] ( اِخ ) نام اولکایی و ملکی است و در آنجا رودخانه عظیمی است ، گویند پلی بر آن رودخانه بسته اند از یک طاق
آخرین نظرات: