داستان کوتاه یک پنجره

عنوان کتاب: اَبر قورباغه و پایِ عسلی  

نویسنده: هاروکی موراکامی

مترجم: فرناز حائری

عنوان داستان: …یک پنجره…

خلاصه‌ی داستان:

داستان در مورد جوانی 22ساله است که برای تأمین هزینه‌های تحصیلش در شرکتی به نام«جامعه‌ی قلم» که کارش آموزش نوشتن نامه‌های مسحورکننده است، کار می‌کند.

داستان از زبان این شخص بیان شده و انگار در حال تعریف ماجرا به صورت نامه برای شخص دیگری بعداز ده سال از استعفا پسر نوشته شده‌است.

در ابتدای داستان برای این‌که بتواند منظورش را از نامه‌هایی که زنان برای شرکت ارسال می‌کردند و او باید آن‌ها را ویرایش می‌کرده را بیان کند نمونه‌ای از نامه‌ها را آورده‌است. نامه‌ای که اکثر نویسندگان آن زنان بین 25 تا 35 سال بودند و کاملا مشخص بوده که تنها و نیاز به کسی برای نامه‌نگاری آن‌ها را به نوشتن نامه برای شرکت تشویق می‌کند.

نامه‌ی زنی در مورد همبرگر، که به دلیل شیوایی و زنده بودن، باعث شده او به رستوران برود.

از میان تمام زن‌هایی که نامه ارسال می‌کردند، نامه‌های این زن برایش جذاب بوده‌است و زمانی که از شغلش استعفاء می‌دهد، زن او را برای خوردن همبرگر به خانه دعوت می‌کند. در آن‌جا او متوجه تنهایی زن و نیاز او به کسی برای همراهی می‌شود. زن که روزگاری آرزوی نویسنده شدن داشته و حالا به‌خاطر رفتار شوهرش از نوشتن دور مانده‌است.

هر دو نفر آن روز حسشان را مخفی می‌کنند و حالا پسر بعداز ده سال همچنان به یاد زن است و هر زمان که از آن محله عبور می‌کند، دنبال پنجره زن می‌گردد و افسوس می‌خورد.

این جمله‌ی داستان من را به فکر فرو برد: «چگونه کسی می‌تواند با کسی زندگی کند در حالی که بیان احساساتش برای او غیر‌ممکن است.»

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط