خودم را گم کرده‌ام

رسیدیم به سوم مرداد و من باز هم هیچ کار مثبتی انجام ندادم از صبح تا شب تنها کار مثبتی که انجام می‌دهم روزمرگی‌هاست و بس. نمی‌دانم بقیه‌ی بچه‌های نویسندگی یا نویسنده‌های بزرگی که هم زن بودند، هم مادر، هم همسر و هم شاغل چگونه زمان کافی برای نوشتن پیدا می‌کردند. من ساعت‌های شبانه روز را چه جوری صرف می‌کنم. وقتم را صرف چه چیز‌هایی می‌کنم.

اینستاگرام و پینترست. کلا فضای مجازی. من در دنیای مجازی به دنبال چی هستم. فضای مجازی چه سود و مزیتی برای من دارد؟

این‌که در اکسپلور اینستا الکی بچرخم یا در پینترست در‌آوردن جوش سیاه ببینم واقعا چه سودی برای من دارد؟ هیچی پس چرا وقتم را در آن‌ها هدر می‌دهم. من که می‌دانم دارم از آن‌ها ضربه می‌خورم پس چرا باز هم همان مسیر را می‌روم. چرا با دست خودم دارم تیشه به ریشه‌ام می‌زنم؟

می‌دانم مسیرم اشتباه است، می‌دانم دارم بیراهه می‌روم، می‌دانم این راهی که می‌روم آخرش به ترکستان است. همه‌ی این‌ها را می‌دانم؛ ولی باز هم حاضر نیستم مسیرم را تغییر بدهم. چنان با عادت‌های مخربم به بند کشیده‌ شده‌ام که هرچه تقلا می‌کنم، گره‌ها را محکم‌تر و کور‌تر می‌کنم.

می‌دانم این‌که دست روی دست بگذارم و بخاطر سختی رهایی از بند اسارت دست از تلاش بکشم اشتباه محض است؛ اما چگونه می‌توانم خودم را از این بند رها کنم.

می‌گویند داشتن «چرایی»، هر غیر ممکنی را ممکن می‌کند؛ ولی من چه کنم که در سن39 سالگی هنوز چرایی و دلیل زندگیم را نمی‌دانم. اصلا نمی‌دانم می‌خواهم چه کنم؟ چه هدفی برای زندگی دارم؟ در زندگی به دنبال چه هستم؟ به چه چیزی می‌خواهم برسم؟ واقعا نمی‌دانم. تنها می‌دانم هیچ هدف و رویای قویی در زندگی ندارم که بتوانم بخاطر آن بر تنبلی، اهمالکاری، ترس، دنیای مجازی و… غلبه کنم.

دلم می‌خواهد رها شوم، دلم می‌خواهد وحیده را بفهمم، درکش کنم، دل به دلش بدهم، ببینم چه می‌خواهد، با چه چیزی خوشحال می‌شود؛ ولی نمی‌دانم چرا نمی‌توانم.

من خودم و وحیده را گم کرده‌ام. باید خودم را پیدا کنم تا بتوانم وحیده و چرایی او برای زیستن را پیدا کنم.

اما چگونه می‌توانم خودم را پیدا کنم؟!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط