داستان کوتاه صدای سوت قطار| عادل ابوشنب

داستان کوتاه صدای سوت قطار| عادل ابوشنب

داستان «صدای سوت قطار» روایت مردی است که در ایستگاه کوچکی در انتظار قطار نشسته و سال‌ها از زندگی و تغییر فاصله گرفته است. او نمی‌داند که مسافر است یا اهل این ایستگاه، به استقبال کسی آمده یا به بدرقه. روزها و شب‌ها برایش تفاوتی ندارند و زندگی در نظرش تنها یک انتظار بی‌پایان شده است. این انتظار، او را از حرکت بازداشته و او را در برزخ بی‌تصمیمی و سکون نگه داشته است.

قطار در داستان، نمادی از تغییر، حرکت و تحول است. اما مرد به جای آنکه برای تغییر تلاش کند، صرفاً در انتظار چیزی بیرونی نشسته که او را از این وضعیت خارج کند. او منتظر نیرویی است که بیاید و سرنوشتش را تغییر دهد، اما این تغییر هرگز از بیرون نمی‌آید. تعلقاتش به گذشته، به عشق، به وطن، مانع از حرکت او شده است. او بین میل به تغییر و ترس از رها کردن گذشته گیر کرده است. اما سرانجام، قطار می‌آید و او درمی‌یابد که اشتباه کرده است؛ این قطار نه در دارد و نه پنجره، و نه تنها او را سوار نمی‌کند، بلکه زیر چرخ‌هایش له می‌شود.

این نقطه، اوج داستان است. او که سال‌ها در انتظار بوده، در نهایت در می‌یابد که تغییر چیزی نیست که از بیرون برسد، بلکه باید از درون آغاز شود. او به جای اینکه همچنان در انتظار بنشیند، تصمیم می‌گیرد خودش برای تغییر دست به کار شود. ایستگاه را که نماد سکون و وابستگی او به انتظار بیهوده است، تخریب می‌کند و با آهن‌های آن، خانه‌اش را می‌سازد. زمانی که وابستگی‌هایش را رها می‌کند، می‌تواند زندگی را دوباره آغاز کند.

داستان پیامی عمیق دارد که در بسیاری از جوامع قابل‌لمس است. این روایت نشان می‌دهد که اگر مردم یک کشور یا یک فرد، صرفاً در انتظار نیرویی بیرونی برای تغییر باشند، نه‌تنها تغییری رخ نمی‌دهد، بلکه ممکن است زیر چرخ‌های همان نیرو خرد شوند. تغییر از درون آغاز می‌شود، نه از بیرون. این داستان استعاره‌ای از وضعیت انسان‌هایی است که منتظرند کسی دیگر برایشان تصمیم بگیرد، در حالی که تنها راه تغییر، خود آن‌ها هستند.

سبک روایت نویسنده بسیار تلگرافی و موجز است. جملات کوتاه و ضرب‌آهنگ تند دارند و گویی مانند صدای سوت قطار، ضربه‌های ناگهانی و هشداردهنده‌ای به ذهن خواننده وارد می‌کنند. این ریتم، حس انتظار و اضطراب را به‌خوبی منتقل می‌کند. فضای داستان مینیمالیستی است؛ مکان مشخصی ندارد، شخصیت‌ها نام ندارند، اما همین ابهام، مفهوم کلی و جهان‌شمول آن را تقویت می‌کند. این داستان نه‌تنها قصه‌ای درباره‌ی یک فرد، بلکه روایتی از انتظارهای بی‌سرانجامی است که می‌تواند در زندگی شخصی یا حتی اجتماعی رخ دهد.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط