سحر خیز باش تا کامروا گردی

«سحر خیز باش تا کامروا گردی»

بدون‌شک همه‌ی ما در طول عمرمان حداقل یک‌بار ضرب‌المثل «سحر خیز باش تا کامروا گردی» و فواید را شنیده‌ایم که موجب افزایش روزی می‌شود، عمر انسان را زیاد می‌کند، با سحر خیز بودن و صبح زود از خواب بیدار شدن می‌توانیم از ساعت‌های بیشتری از روز استفاده کنیم که سبب سرحالی بیشتر و موفقیت در کارها می‌شود، سحرخیزی فواید زیادی برای رژیم غذایی، ظاهر و حتی شغل ما دارد و سحرخیزان در کارهایشان موفق‌ترند.

 ریشه این ضرب‌المثل به دوران بزرگمهر، وزیر انوشیروان ساسانی برمی‌گردد.*

خود من از وقتی که حافظه‌ام یاری می‌کند این ضرب‌المثل را شنیده‌ام و برای موفق شدن در زندگی به سحرخیزی تشویق شده‌ام؛ و البته با تمام قوا در مقابل آن ایستاده‌ام چون علاقه‌ی وافری به شب‌بیداری و تا لنگ ظهر خوابیدن داشتم و مدعی بودم که من «جغد شب» هستم نه «چکاوک صبح». سال‌ها به همین منوال گذشت تا اینکه بهمن 1400 با کتاب«باشگاه5صبحی‌ها» آشنا شدم. کتابی که با تمام بی محتوا بودن و به قولی زرد بودنش باعث شد من از «جغد شب» به «چکاوک صبح» تبدیل شوم.

روز‌های اول، بیدار شدن ساعت5صبح به شدت برایم سخت بود؛ ولی چند روزی که گذشت لذت سحرخیزی را با تک‌تک سلول‌هایم حس کردم.

نوشتن، خواندن، فکر کردن، مدیتیشن و اساسا همه چیز در سکوت و طراوت صبحگاهی حس و حالی دیگر داشت، حس و حالی که قبلا آن را تجربه نکرده‌بودم.

در این سال‌ها که به وضوح تأثیر سحرخیزی را در زندگیم مشاهده کردم بیش‌تر از پیش  به ضرب‌المثل «سحر خیز باش تا کامروا گردی» و اینکه سحرخیزی سبب شادی، سرحالی، موفقیت و تمرکز بیش‌تر است و با سحرخیزی روز طولانی‌تر می‌شود و می‌توان سریع‌تر به کارها رسیدگی کرد ایمان آوردم و تلاش کردم حتی برای یک ساعت هم که شده زودتر از بقیه از خواب بیدار شوم در سکوت شیرقهوه بخورم، بنویسم، بخوانم و مدیتیشن انجام دهم و در آن ساعت‌های طلایی «زندگی را زندگی» کنم.

* بزرگمهر، هر روز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت، پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت:

«سحر خیز باش تا کامروا شوی.»

در شبی، انوشیروان به سرداران نظامی‌اش، فرمان داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر، منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید، لباس هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.

بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. برهنه به درگاه انوشیروان آمد، پادشاه خندید و گفت:

«مگر هر روز نمی‌گفتی، سحر خیز باش تا کامروا باشی؟»

بزرگمهر گفت: «دزدان امشب، کامروا شدند؛ زیرا آنها زودتر ازمن بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم من کامرواتر بودم.»

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط