عنوان کتاب: نارنج و ترنج
نویسنده: فرشته مولوی
عنوان داستان: نارنج و ترنج
خلاصهی داستان:
راوی داستان، دختری نابیناست که بعداز از دست دادن بینایی خودش دچار افسردگی و ناامیدی شدهاست. از زندگی، ترسها و افکار خودش بعد از گم کردن بیناییاش میگوید که آدم اصلا نمیفهمد کی خواب است و کی بیدار! از این میگوید که بیدار شدن برای او شبیه پرت شدن به ته چاهی عمیق است.( برای چند دقیقه چشمانم را بستم خودم را جای راوی گذاشتم از آن همه تاریکی به وهم آمدم)
مادر راوی در تلاش است با تعریف داستان و افسانه او را به زندگی برگرداند و نور امید را در دل او روشن کند._ مادرم کنار چاه مینشست و با قصّهها طنابی میبافترکه یک سرش در دستهای خودش بود و سر دیگرش به سوی دستهای من پیش میآمد._
مادرش داستان نارنج و ترنج را برایش میگوید و او در خواب نارنج را خورشید میبیند و با آن به ته تاریکی میرود، خورشید به او لاکپشتی هدیه میدهد و کمکم لاکپشت جای چشمانش را میگیرد.
شروع و پایان قصه یکی است، با این تفاوت که در پایان نوری از امید در دل راوی روشن شدهاست.
آخرین نظرات: