ساعت خواب: 24 ساعت بیداری:8
میزان مطالعه: 30دقیقه میزان نوشتن:2.30 ساعت
داستانی که امروز خواندم: متاسفانه چیزی نخواندم
بهطور عجیبی خواب ماندم. روزی که برنامهاش را براساس 5 صبح تنظیم کردهبودم از 8 صبح آغاز شد و من سه ساعت از برنامههام عقب ماندم. احساس میکنم دلیلش سرماخوردگی و کوفتگی بدن است که سبب شدهاست نتوانم بیدار شوم.
از آنجاییکه با برگشتن همسر محترم از محل کار بیدار شدم، فرصتی برای نوشتن صفحاتصبحگاهی وجود نداشت و اولین بخش روز از دست رفت.
در این لحظه در زندگی من دو انتخاب دارم: یا بخاطر خواب ماندن خودم را سرزنش کنم و بقیه روزم را هدر بدهم، یا با غلبه بر بهانهها از همین لحظه شروع کنم.
طبق عادت شیرقهوهام را آماده میکنم، امروز برای تنوع کمی دارچین به آن میافزایم. طعمش جالب میشود، احساس همزمان دو مزهی دوستداشتنی(قهوه و دارچین) برایم لذت بخش است.
ساعت9: باید زودتر تصمیم بگیرم و شروع کنم بهتر است با هدف روز یعنی تمام کردن داستان خالهراحله شروع کنم و بعد به سراغ اولویتهایم بروم.
داستان خاله راحله بالاخره تمام شد و را برای محمد ارسال کردم تا نظرش را بگوید. از نظر او داستان بیشتر شبیه زندگینامه شدهاست تا داستان کوتاه.
دوست دارم تغییرش دهم؛ ولی ترجیح میدهم همین داستان را بازنویسی و تا دیر نشده برای استاد ارسال کنم.
جمعهزدگی و دیر بیدار شدن و بروز علائم سرماخوردگی و آلرژی سبب شد امروز آنچنان که باید و شاید مورد قبول نباشد؛ ولی باید حواسم باشد اجازه ندهم این جمعهزدگی سرماخورده سبب شود روزهای باقی مانده چالش خراب شود.
آخرین نظرات: