گمشده در شهر

گمشده در شهر

  • فروردینی که همه در انتظار به پایان رسیدنش بودند، تمام شد؛ ولی نه به خوشی با یک کابوس. کابوسی که از چهارشنبه‌۳۰فروردین ساعت۹صبح با تماس فاطمه‌خاله راحله شروع شد و همچنان که به ساعت ۱۰صبح ۲اردیبهشت نزدیک می‌شویم هنوز هم ادامه دارد.
  • این روزها برایم شبیه یک کابوس وحشتناک است که به هر دری می‌زنم تا بیدار شوم و آن کابوس تمام شود؛ ولی نمی‌شود. این کابوس در خواب نیست در بیداری است. کابوس ناپدید شدن محمد‌حسین با هزاران‌هزار فرضیه‌ی عجیب و غریب و آدم‌هایی که در تلاش‌اند به هر سختی که شده‌است کور‌سویی از نور امید را در در تاریکترین نقطه قلبشان روشن نگهدارند. هر‌چند هر دقیقه‌ای که به جلو می‌رود خواه و نا‎خواه این کور‌سوی امید بیش‌تر از قبل رو به خاموشی می‌رود و رنگ می‌بازد.
  • ماجرا چیست؟ کسی نمی‌داند فقط همه می‌دانند که محمد‌حسین از چهارشنبه عصر که کلاس داشته دیگر به خوابگاه برنگشته و موبایلش خاموش است. هرکسی چیزی می‌گوید: یکی می‌گوید بخاطر جواب نه خانواده‌ی دختری به نام بهناز از همه بریده و به کوه و کمر زده‌است_ ولی محمد این‌قدر بیشعور و نفهم نبوده که ۵ روز بخاطر یک جواب نه گوشی خودش را خاموش کند_ برخی می‌گویند: شوهر‌خواهر بهناز تهدیدش کرده_ولی او گردن نگرفته_ دایی از قول دوستش گفته: محمد روزی که می‌رفته گفته تا یک‌شنبه بر‌نمی‎گردد_ولی امروز یک‌شنبه است چرا خبری ازش نیست؟_ محمدی که این‌قدر درس برایش مهم بوده چه جوری بیخیال کلاس و درس شده‌است_ نمی‌دانم، یعنی هیچ کس نمی‌داند ماجرا چیست. این روزها ‌بیش‌ترین حرفی که در خانواده رد و بدل می‌شود چه خبر؟، خبر جدیدی نیست؟ و سوالاتی از این قبیل است که برای هیچ کدام جوابی وجود ندارد.
  • کل این چند‌روز بخاطر حرفی که نمی‌دانیم صحت داشته با نه منتظر یک‌شنبه بودیم، با این‌که در دلمان آشوب بود با این‌که با توجه به اتفاقی که برای خاله راحله افتاد نمی‌توانیم مثبت باشیم. ولی باز هم تلاش کردیم که مثبت باشیم. مثبت فکر کنیم و امیدوار باشیم؛ ولی ساعت از ۱۰ صبح گذشته و هنوز خبری از محمد نیست.
  • همه در تکاپو هستند. هر‌بار که موبایلم زنگ می‌خورد قلبم فرو می‌ریزد، انگار بخشی از روحم، از جسمم جدا می‌شود. مامان تماس گرفت با بسم‌الله برداشتم؛ پلاک ماشین را می‌خواست و همچنان خبری نیست. هرکسی از هرجا که می‌توانسته کمک گرفته ولی هیچی که هیچی.‌
  • خدایا دلم معجزه می‌خواهد، معجزه‌ای که این کابوس را تمام کند. خدایا می‌دانم که خودت بیش‌تر از ما حواست به فاطمه هست؛ ولی این بچه گناه دارد بخاطر فاطمه‌، بخاطر یتیمی شون خودت معجزه کن.
به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط