کمال‌گرایی

• ساعت 6.30، بیدار شدم وحسابی از دیدن این زمان ذوق کردم، از این‌که آرام ‌آرام دارم به روتین قبل بر‌می‌گردم احساس خوبی دارم. روزی که در ساعات اولیه صبح آن هم با صفحات‌صبحگاهی شروع شود و بعد‌از دقیقا یک ماه برنامه روزانه برایش بنویسی بدون‌شک «گلی است از گل‌های بهشت».
• ساعت9.30: از صبح درگیر نصب فیلترشکن روی لپ‌تاپ هستم تا راحت‌تر بتوانم به دوره‌ی 100داستان دسترسی داشته‌باشم؛ ولی متاسفانه تمام پروژه‌هام با شکست مواجهه شده‌است، و تنها حاصل این تلاش از کار افتادن ‌onedrive بود که حسابی حالم را گرفت و اعصابم را بهم ریخت. برویم روتین «100 داستان» را بیاآغازیم.
• فایل جلسه‌ی اول دوره‌ی «100داستان» را مجدد شنیدم و یادداشت‌برداری کردم. استاد دوره را با نقل قولی از سامرست موام آغازید که می‌گوید: «اگر یک نفر صد داستان بنویسد، حتماً نویسنده است، چون هیچ‌کس نمی‌تواند صد داستان ضعیف بنویسد.» با خودم فکر می‌کنم پس من هم می‌توانم بعد‌از اتمام این دوره، خودم را نویسنده بدانم. کلمه‌ی سال من برای امسال یعنی سال 1403 «داستان‌نویسی» است که با شرکت در این دوره اولین گام برای دستیابی به آن را برداشتم.
• بعد‌از شنیدن فایل دوره پی بردم که تمام داستان‌هایی که ما در ده روز اول قرار است بخوانم در گروه برونگرا دسته‌بندی می‌شوند و تمرین ما علاوه بر مطالعه‌ی آن‌ها بیان خلاصه‌ای از آن داستان است. امروز هنوز موفق به نوشتن 10جرقه نشده‌ام؛ نمی‌دانم چرا هیچ جرقه‌ای در ذهنم نقش نمی بندد. شاید سخت می‌گیرم و این‌جا هم کمالگرایی مانع بزرگ من است. مانع؟ ضد قهرمان؟ چه جالب رهایی از کمالگرایی هم می‌تواند یک داستان باشد. شخصیت اصلی که دچار کمالگرایی است و کمالگرایی باعث می‌شود یک موقعیت فوق‌العاده در زندگیش را از دست بدهد؛ پس تلاش می کند تا از کمالگرایی رها شود. چه جالب شوخی‌شوخی یک ایده یا جرقه نوشتم. (کار نشد، ندارد. تنها باید انجامش داد).

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط