هدیه روز مادر

دیروز روز عجیبی بود. برای اولین بار مادر بودن را تجربه کردم و با تمام وجودم طعم شیرین مادری را چشیدم.
چند روزی دختر حسابی مرموز شده‌بود، و تنها بودن در اتاقش را به بودن در کنار من ترجیح می‌داد. در کل 6سالی که خدا ما را لایق او دانسته‌است این حرکت سابقه نداشته، حسابی نگران شدم.
با کمی کنجکاوی دلیل رفتارش فهمیدم، باورم نمی‌شد در حال تدارک هدیه روز مادر برای من است به شدت ذوق کردم. دلم می‌خواست بپرم بغلش کنم، بوسش کنم ولی چون دوست نداشتم نقشه هایش را خراب کنم بیخیال شدم.
امروز بعد‌از ناهار یواشکی با باباش رفت توی اتاقش، چند دقیقه بعد وقتی در حال تایپ کردن بودم با صدای آهنگ روز مادر سرم را بالا آوردم با اینکه منتظر این لحظه بودم ولی پر‌از حس شادی و سرمستی شدم به زور اشک‎‌هایم را قانع کردم که مقر خودشان را ترک نکنند.
در آغوش کشیدمش وجودم پراز هورمون های شادی،شوق و سرمستی شد.
می‌دانستم برایم نقاشی کشیده، کادرستی درست کرده؛ ولی توقع این را نداشتم که تمام چیزهای مورد علاقه من را کشیده باشد و حتی پاکتی که با دستان کوچکش ساخته را با برچسب‌‌های مورد علاقه من پر کرده باشد.
از سر تا نوک پایش را نگاه کردم،دخترم کی اینقدر بزرگ شده‌بود که من متوجه نشدم.
دلم می‌خواهد تمام احساس آن لحظه را به صورت واژه به دل صفحه بسپارم؛ ولی هر چه می‌کوشم واژه ای برای بیان حسم پیدا نمی کنم.
واقعا بعضی چیز‌ها هستند که در دل واژه نمی‌گنجند، و واژه‌ها در مقابل آن مات و مبهوت می‎‌مانند، دقیقا شبیه احساس من در آن لحظه به یاد ماندنی.
دخترم با تمام وجودم دوستت دارم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط