داستان کوتاه آهستهترین اشک| بهار رضایی داستان دربارهی زنی است که دختر خردسالش را از دست داده و در میان درد و آشفتگیهای ذهنیاش، تلاش میکند با واقعیت روبهرو شود. روایت ادامه مطلب » 10 اسفند 1403 بدون دیدگاه
آهستهترین اشک داستان «آهستهترین اشک» را میخوانم. جملههایش برایم آشنا هستند. انگار از دل همین روزهایم بیرون آمدهاند. «تمام شده بود. این یک هفته، این هفت روز، ادامه مطلب » 9 اسفند 1403 بدون دیدگاه